آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

دورها آوایی است که مرا می خواند

رفتن یا نرفتن

آخ که هفته پیش چه هفته سختی بود تا نگاه به آوا می انداختم اشکام گوله گوله می یومد پایین... نه نه الان همسری می بینه و اون وقت با ترس می پرسه چی شدههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من چی دارم بگم؟؟؟؟ بگم دلم برای آوا تنگ می شه اگه برم سر کار .... باز همان قیافه جدی مهندسی اش را می گیرد و می گوید هنوز هم وقت داری تا یک سالگی آوا نرو....آخ که این حرفش مثل پتکی که بر سر آدم بخورد،دردم می آورد و می مانم که بگویم دردم گرفته یا با لج بگویم نه ...می خواهم دقیقا پایان ٦ ماهگی اش بروم یا نه، ساکت بمانم که کمی فکر کنم... خیلی حرفها با خودم و وجدانم زده می شد که حرف هر دو متین است و مرا همچنان بر سر دو راهی قرار داده بود . من: " اینهمه درس خوندم، بمونم خونه ...
24 شهريور 1391
1